کد مطلب:5542 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

حاکمیت شایستگان
حكومت نبوی در مدینه، سبب تحوّلاتی عمیق و همه جانبه در روابط اجتماعی گردید. روابط، كاملاً جنبه انسانی و الهی به خود گرفته بود. ایمان به آیین جدید، همه روابط فرسوده پیشین را به یك سو افكند و جامعه را از صورت دو گروه استثمارگر و استثمار شده و مستضعف خارج نمود.

شایستگان، حقّ حاكمیّت یافتند، اگرچه از ثروت دنیا بی بهره باشند و بردگان به مقامات عالیه اجتماعی دست یازیدند و قدر و منزلتی پرشكوه پیدا نمودند.

با رخداد جنبش اجتماعی اسلام، وضع به كلی دگرگون شد، خدای آفریدگار اراده كرده بود كه با این نهضت، به طبقات محكوم و محروم و ستم زده، نعمت گران بخشد و آنان را به دین مایه هدایت و حق حاكمیت و مالكیت و دین پذیری آزادانه نائل آورد. «اراده كردیم به طبقات محروم و محكوم و ستم زده نعمتی گران بخشیم و ایشان را به حاكمیت و پیشوایی زمین درآوریم [1] «.

... روزی عمر استاندارش را در مكه به نام نافع بن حارث در عسفان دید، پرسید چه كسی را به جای خود به كار استانداری گمارده ای و به این جا آمده ای؟

گفت: پسر ابزی را.

با شگفتی پرسید: پسر ابزی كیست؟

گفت: برده آزاد شده ای است.

عمر گفت: برده آزاد شده ای را بر اهالی محترم مكه گماشته ای؟

گفت: او آموزگار قرآن است، دین شناس است، قاضی است.

عمر گفت: همین طور است، كار درستی كرده ای، پیغمبرتان فرموده است كه «خدا به وسیله قرآن، اقوامی را بالا می برد و ارتقا می بخشد و اقوامی دیگر را فرود می آورد». [2]

برهمین اساس بود كه چنین حكومتی، قدرت آن را داشت تا به كلیدی ترین پاسخ های تاریخ و درخواست های درونی انسان ها بپردازد.

در این جا به طور اجمال، به نمونه هایی از آن اشاره می شود:


[1] انقلاب تكاملي اسلام، جلال الدين فارسي، ص378.

[2] همان، ص378.